زبانحال حضرت مسلم با سیدالشهدا
چون میّسر نشـــود فرصت دیــدار شما ما که رفتیم خداوند نگـــــــهـدار شـــما نامتان روی علم بود و زدستــم افـــتـاد کاش برداردش از خاک علمدار شــما جرم عشق است که صیاد چنین بسته مرا اونـــــدانست که مائیم گرفـــــتار شـما خسته بودم اگرم دست به دیواری رفـت ورنه تـــکیه نـکنم جز سر دیوار شمـا دیده پنجره بسته است به دیــدار بهـــار دام پایـــیز کـمین کرده به گلزار شمـا باد هم از نفس افتاده و یــاری نکــــنـد شرح حالی دهد از پیک سر دار شما جان آقا نکــــند تشنــــه بیایـی ایــــنجا آب هم نیست در این شهر طرفدار شما پشت هربام کمین کرده کسی منتظر است سنگها دیده به راهـند بــه دیــدار شمـا آخرین جمله دلدادۀ تان خــواهشی است بــاز گردیــــــد خــداوند نگهـدار شمـا |